یهو دنیا خاموش شد ..

ساخت وبلاگ

دلم می‌خواهد از چشم‌های همه به دست‌هایم برگردم
و چیزی برای همه بنویسم
امروز که فهمیده‌ام برادرِ کوچِک زمینم
چشم‌هایم دیگر مطمئن به همه‌چیز نگاه می‌کند
قسمتی از آتشم را آب می‌گیرد و پیش می‌آید
من آرام شده‌ام، آرام
آن‌قدر که یک خورشید و یک ماه را
می‌توانم چون مادری دوطرفِ سینه‌ام بخوابانم و بگویم
تحمل کنید تحمل
باید ادامه دهیم

آن‌قدر آرام شده‌ام
که ببرها رام شده‌اند
و دستمال‌های سفیدی را، به خاطرِ آهوها، به درختان می‌بندند
ــ شرم همه‌چیز را می‌بوسد ــ

به چشم‌های همه طوری نگاه می‌کنم
که سیب‌های روی شاخه تاب نمی‌آورند
و با هر بار افتادنِ سیبی بر زمین
برقی به چشم‌های آن‌ها می‌آید
و شادی لایه‌لایه در آن‌ها موج می‌گیرد

باید آن‌قدر لبخند بزنم
که نوری گرم رنگ‌ها را بر گهواره‌ای بنشاند و برگردانَد

آن‌قدر آرام شده‌ام
که احساس می‌کنم همه‌چیز را شسته‌اند

خوش‌بختی را در ریه‌ها و چشم‌هایم نفَس می‌کشم
و حس می‌کنم
هیچ پرنده‌ای به اندازۀ انسان پروازه نکرده است
باید به چشم‌های همه تبریک گفت
و عریان شد و از آوندهای درختان بالا رفت
رقص رقص رقص
شادی و رقص
...

دیگر می‌ترسم حرف بزنم
انگار همه‌چیز همین لحظه از خواب بیدار شده
و حیف است که صدایی در میان باشد
بنویس
یک روز نیز برای زنده‌گی کافی‌ست

#شهرام شیدایی

دارم جهان را دور می ریزم .. ...
ما را در سایت دارم جهان را دور می ریزم .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : beatrissso بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 18 بهمن 1402 ساعت: 5:42