چشمات و بستی بغض کردم چشمات وا کردی دلم ریخت ..
تا اخم کردی اشکم امد رفتی که برگردی دلم ریخت
هر بار با من قهر کردی قرصای اعصابم عوض شد
انقدر خوابت دیدنی بود که ساعت خوابم عوض شد
شاید منو دیونه کردی
که عاشق این حال و روزم
آتیش کشیدی زندگیمو چیزی نگو
راحت بسوزم ..
بارونی سفید و شال خاکستریت و دوست دارم
باور نکن دیونگیمو ناباوریتو دوست دارم
هنوز بعد از این همه سال می بینمت ، دست پاچه میشم
زل می زنم چشای آبیت غرق دوتا دریاچه میشم
شاید منو دیونه کردی
که عاشق این حال و روزم
آتیش کشیدی زندگیمو چیزی نگو
راحت بسوزم ...
دارم جهان را دور می ریزم .. ...