یا بمیر یا برو دُختر !

وقتی از یه چیزی فرار کردی بدون هنوز تمومش نکردی .. نه هنوزم مثل روز اوله .. من فرار کردم از رو به رو شدن با چیزی که نیست هم فرار کردم .. نخواستم رو به رو بشم حتی با هیچ چی .. ترسیدم .. ؟! نمیدونم ..! ترسیدم ؟! از چی .. از کی ؟! از کدوم مکان و زمان ..!؟‌از چی ترسیدی ؟‌هوم ؟! از مُردن ؟!‌از یادآوری کدوم خاطره ترسیدی ؟!‌از مروز چی فرار کردی ؟!‌ تو چه گذشته ایی ؟! نمی تونستم با هیچ چی رو به رو بشم .. نمی خوام .. بزار حداقل این طور به نظر برسه که همیشه تموم شده .. تو رو خدا بزار همه چی تموم بشه .. چرا تموم نمیشم آخه ..!؟ چرا .. بعضی چیزا نیستن .. دیگه نیستن .. بعضی چیزایی که باید باشن سر حاشون نیستن ..! میفهمی ؟!‌نه خب اصلا چرا باید باشن ؟! چه دلیلی داره اونجا باشن .. ؟! هوم ؟!‌دلیلی نداره .. چون همه چی به جز تو تموم شده و تو نمیخوایی بفهمی .. باید از این شهر برم .. از این شهر لعنتی .. چرا منو رها نمیکنی ؟! چرا منو رها نمیکنی ازت متنفرم .. ازت متنفرم از تک تک کوچه هات .. پیاده روهات .. مغاره هات .. از تک تک آدمات .. روزات .. شبات .. ازت متنفرم که نمیتونم بزارمت برم .. ازت متنفرم که هنوز به خاطرت میمیرم .. ازت متنفرم که هنورم همونی .. ازت متنفرم که هنوزم همونم ...