از خلوت این کوچه های پُر ترس ، تا هجوم این سایه های بی مغز .. *

ساخت وبلاگ

نه من میخوام بدونم مگه مجبوری ؟! .. مگه مجبورم !! یعنی نمیفهمی .. یعنی معلوم نیست .. مجبورم .. هیچ چی هیچ فرقی نکرده فقط من دارم خودمو میکُشم که همه چی فرق کرده .. آره خب همه چی فرق کرده همه چی جز من ..!‌من همون به کمال رسیده ی ِ پُر حماقتم .. که دچار یه بیماری به نام تباه کردن خودشو و زندگی به بهترین نحو ممکنه .. که مُرده اما هنوزم داره دست و پا میزنه که خوب .. که خوب تر اصلا تباه کنه .. هرچی که باقی مونده و نمونده رو ... بعضی خیابونا .. کوچه ها راه ها رو دیگه هیچ وقت نباید رفت .. از هیچ خطی نباید رد شُد .. پشت ویترین بعضی مغازه ها دیگه هیچ وقت نباید ایستاد .. بعضی ها رو دیگه هیچ وقت نباید دید .. بعضی صداها رو نباید شنید .. بعضی آهنگای لعنتی رو هیچ وقت نباید پلی کرد ..! اما میری از تمام اون خیابونا .. کوچه ها رد میشی .. و میمیری و میمیری .. میمیری .. میری پشت ویترین و هی میمیمیری .. هی میمیری .. آهنگای لعنتی رو پلی میکنی و باز هم زنده ایی .. تو تمام ِ این مردن ها ..!‌ .. راستش اینا قرار نیست دردناک باشه .. یا هر حس ِ‌لعنتی و مزخرف دیگه ایی ..!‌اینا حتی اصلا نباید باشه .. اما هست .. تموم میشه .. یه روز همه چی تموم میشه .. بفهم .. ! لطفا بفهم .. بدترین قسمتش میدونی کجاست .. اینه که تو هیچ گذشته ایی هیچ وقت هیچ چی نبوده .. و اینا همه فقط یه مسیر یه طرفه انتزاعی تو مغز ِ مشوش ِ توعه فقط .. و بدترش اینه که میدونی و نمیفهمی ..!‌ نمیفهمی .. 

 

 

*the ways

دارم جهان را دور می ریزم .. ...
ما را در سایت دارم جهان را دور می ریزم .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : beatrissso بازدید : 196 تاريخ : پنجشنبه 11 خرداد 1396 ساعت: 4:02