یادت رد شد ..

یعنی من در گزینه خودمو زدن به اون راه انقدر ماهرم که تصورشم نمیشه کرد .. اصلا چه معنی داره که بلد نباشم .. باید بلد باشم .. باید .. باید ... که دیدمت خب خودمو بزنم به اون راه .. که ندیدمت .. اصلا گیریم که دیدمت ..! همین طوری بزار بمونه همه چی .. نیا دیگه هیچ وقت هیچ جا نیا .. منم نمیام .. دیگه هیچ وقت هیچ جا نمیام .. هه .. خنده داره ..! یعنی من میخندم حالا تو به روی خودت نیار که شاعر میگه خنده تلخ من از گریه از غم انگیزتر است .. کارم از گریه گذشته به این میخندم .. نباید وقتی هنوز ده سالته اینو بخونی .. اصلا نباید معنی اینو بدونی .. میفهمی چی میگم ؟!‌.. نه .. نمیفهمی .. مگه اینو خونده باشی .. تو یه زمان و مکانی که نباید میخونده باشی .. نمیفهمی .. نه نمیفهمی .. تقصیر کسی نیست حال این روزای من .. که هنوز نمی تونم کسی رو به اسم صدا بزنم .. که هنوز کسی نیست منو به اسم صدا بزنه .. به پای ِ کسی نیست .. حداقل باید انقدری بزرگ شده باشیم که بپذیریم که ممکنه ببازیم .. حتی کل ِ عمرمون رو ! و هست .. این روزا هم هست .. و یه جایی که پذیرفتی .. که انقدر خودتو کُشتی و نمردی .. دوباره بلند میشی .. این بار گرچه خیلی چیزا فرق کرده اما نکرده باور کن ! .. و اینجا دیگه بابت خیلی چیزا هیچ احساسی نخواهی داشت .. نه دلت میخواد چیزی بگذره .. نه نگذره .. یعنی انقدرا مهم نیست دیگه چیزی تو هیج گذشته و هیچ آینده ایی .. به کسی .. چیزی .. روزی .. خاطره ایی تعلق نداری .. و با اینکه میتونی آزاد باشی .. اما هنوز هم آزاد نیستی ..