آخ حال ِ خوبم .. آخ روز ِ خوبم ..

ساخت وبلاگ

دست ِ خودمو گرفته بودم و تو یه گیجی مُدام تاب میخوردم .. چیزی مُدام به پاهام میپیچید زمینم میزد .. چیزی مُدام به دستام میپیچید .. سر میخورد تو تنم .. سر میخورد از چشمام ... و جایی تو گلوم جا می ماند ردش .. و نفس ها هی تنگ تر میشدن .. هی تنگ تر میشُدن به مُدام .. و چیزی در تمامم میشکست .. و دلم خواسته بود که نکِشم خودم رو این طور گیج  دنبال ِ این زنده بودن ِ‌سخت شده ی ِ لعنتی .. و تو آمده باشی دستم را گرفته باشی و بیرون کشیده باشی ام از این سخت شده سگ مصب .. و دورم کرده باشی از این همه خسته .. از این همه مسلول .. از این همه مانده .. و خیابان ها دریا شده باشن ..  و جاده بی انتها شده باشن .. و مقصد نباشد .. درد نباشد .. بغض لامصب نفس تنگ کن نباشد .. تو باشی .. تو باشی .. تو باشی .. و دیگر هیچ نباشد .. و فکر کرده بودم از من تا این دُنیا دُنیا فاصله باید که باشد .. بعد یکهو بی هوا چشم باز کردم مقصد نبود .. درد نبود .. خیابان ها دریا شده بودن .. سنگ ها ماهی .. نفس ها تنگ نبودن .. و کسانی میخندیدن .. و تو بودی .. تو بودی .. تو بودی .. و صدا بود .. هوا بود .. زندگی بود .. زیر پوستم سر میخورد .. انقدری که به هیچ حالی نشود فکر کرد .. به هیچ دیروز سگ مصب و هیچ فردای ِ غرق شده ایی .. ! و حال خوش یعنی امروز .. که از یاد نتوان بُردش .. که تا ته دُنیا بشود برداریش و هی ریز لبخند بزنی .. که سخت که شُد .. که اُفتادی تو سک مصبی ها مرورش کنی .. چشماتو ببند و صدات ُ مرور کن تو تمام ِ ناتمام زنده بودن .. و انتظار نداشته باش که جان نشود سر بخورد تو تمام تنم .. که صدای خندیدن ها گاهی میشود تمام ِ دارایی یک نفر .. :)

مگه داریم جمعه و این حرفا !‌ بابا خیلی مردی شما جمعه .. ثابت شدی اصلا .. :)

دارم جهان را دور می ریزم .. ...
ما را در سایت دارم جهان را دور می ریزم .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : beatrissso بازدید : 185 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 1:16