*در نهضت عظیم دو بازویش من گریه ام گرفته که آخر .. آخر چرا پرنده به دنیا نیامدم ؟!

ساخت وبلاگ

در من هر لحظه چیزی از تو جا می ماند .. و تاریخ مرا رقم میزند .. در من چیزی از تو مُدام از دستانم سُر میخورد .. در من چیز از تو به تو خیره میشود به تماشا .. در من چیزی مُدام میجوشد در گ هام .. در من چیزی از تو صبح میشود .. شب میشود .. روز میشود .. هوا میشود .. در من چیزی از تو جاری ست در رگ هام .. در دهانم .. در ذهنم .. فکرم .. مغزم .. چشمم .. دستام .. در من چیزی از تو مرا میسازد .. چیزی از تو با من راه میرود ..در من فکر میکند .. با من حرف میزند .. در من سکوت میکند .. نگاه میکند .. میخندد .. گریه میکند .. خسته میشود .. صدا میشود ..می ترسد .. زمین میخورد .. در من چیزی از تو هست که فاتح ِ جانم / تنم / جهانم میشود .. فسلفه میشود .. نور میشود .. رنگ میشود ..  در من چیزی از تو هست در هر لحظه که بودنم را رقم زده .. جز به جز تو ، در تمام من است .. دستات  .. چشم هات .. خستگی هات .. نخواستن هات .. در من تویی هست که منم .. حالا در تمام من تویی هست که منم .. در من تویی هست که مرا میمیراند و زنده میکند .. 

عنوان رضا براهنی 

دارم جهان را دور می ریزم .. ...
ما را در سایت دارم جهان را دور می ریزم .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : beatrissso بازدید : 374 تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1396 ساعت: 17:36