خوشبختی یعنی تو :)

یه لحظه هایی هستن برا موندن اومدن .. برا ساختن .. بعد از اون لحظه ها همه چی یه تعریف ِ دیگه پیدا میکنه .. و زندگی به قبل از اون لحظه ها و بعد از اون لحظه ها تقسیم میشه !  سنگ کاغذ قیچی میشه بهترین بازی ِ‌دُنیا .. زیر سایه ی ِ اون درخته که آفتاب از لای ِ شاخه ها و برگاش فرار میکرد تا خودشو به ما برسونه .. و رد ِ نور  رو لبهامون رو چشم هامون رو دستامون که قلقلک مون میداد تو تمام ِ اون لحظه ها .. و من دوست داشتم تا آخر ِ‌بازی من سنگ بشم تو کاغذ دستامو مُشت کنم تو دستات ... و از این تکرار کِیف کنم .. باید زمان رو متوقف میکردم دُرست همون جا که صدای ِ‌خنده هات میپیچه تو بند ِ بند وجودم و بی شک این زیباترین موسیقی جهانم خواهد بود ..این لحظه ها مرز ِ خوشبختی, رو جابه جا میکنن و بودن ِ‌تویی که به زندگیم معنا دادی میشه اوج ِ‌اون خوشبختی, .. خیلی چیزا ممکن نبود که با تو ممکن شد .. گاهی تو زندگی خالی میشی باید یه لحظه هایی داشته باشی که برگردی و نفس بکشی شون .. باید تویی تو زندگی باشه که منی این طور محکم و عمیق دلش زنده بودن بخواد .. ! فکر میکردم معجزه ها خیلی وقت ِ‌برای ِ اتفاق افتادن نیستن .. اما اتفاق افتاد ..و قشنگ ترین ش سهم من شُد .. 

و خوشبختی, یعنی, زمزمه کردن دوست دارم تو گوشت .. یعنی, زُل زدن به چشات وقتی حواست نیست .. یعنی, بودنت .. یعنی, نفس کشیدن کنارت .. یعنی, نفس کشیدن به هوایت حتی !